غلامعلی پورعطایی،نوازنده دوتار و خواننده برجسته موسیقی مقامی ایران که آثار بسیار ماندگاری در موسیقی ایران زمین با سرپنجه دستانش و حنجره سوزناکش به ثبت رسیده، پس از بیش از نیم قرن حضور عاشقانه و مؤثر در این عرصه، از عالم خاکی رخت بربست.
پیشکسوت موسیقی نواحی خراسان که مدتی بود با عفونت ریه و سنگ صفرا دست و پنجه نرم میکرد و مدتی را هم در بیمارستان امام رضا (ع) مشهد بستری شده بود، روز شنبه، دوازدهم مهرماه، در ۷۳ سالگی پس از چند ماه درد، جان به جان آفرین تسلیم کرد تا موسیقی مقامی ایران از یکی از کارآمدترین چهرههای معاصرش محروم شود.
این چهره برجسته موسیقی مقامی در ۷۳ سالگی، روزگار سختی میگذراند. عوارض بیماری چنان بر او مستولی شده بود که مدتی از اجرایش با گروههای موسیقی نظیر همنوازی با رستاک نیز خبری نبود و مشتاقانش نگرانش بودند تا اینکه گفتههای فرزند استاد، باعث شد وضعیت وخیم این مرد که نیم قرن ساز را بر زمین نگذاشته بود، برای همگان مشخص شود و دقیقاً پس از این ماجرا بود که مسئولان امر پیگیریهای جدی انجام دادند اما دریغ که دیگر دیر شده بود و پیرمرد نیاز به توجه و مراقبت مستمر داشت.
او یک دهه پیش از انقلاب چهرهای شناخته در موسیقی اصیل کشورمان بود و در سالهای پس از انقلاب نیز که ارزش موسیقی مقامی و ارزش نواختن بخشیها و ثبت و حفظ این موسیقیِ سینه به سینه منتقل شده تا این نسل مورد توجه بیشتر قرار گرفت، نوای ساز و سوز پورعطایی در سراسر ایران بیشتر شنیده شد و وقتی بخشی از «نوایی» با صدای او در قالب یک کلیپ جذاب از تلویزیون در دورهای پخش شد، عموم مردم با عمق این موسیقی بیشتر آشنا شدند.
خودش میگقت: «این ساز را باید در منطقه خودش شنید. در خراسان شنید. با وقت شنید. نه اینکه اینجا و در جشنوارههای دو، سه روزه آن هم در ده دقیقه. این اصلا شنیدن نیست. البته ما همین قدر خوشیم. همین که توانستیم در اینجا، صدای اصالتمان را به گوش هموطنانمان برسانیم، خدا را شاکریم؛ اما من به این مدل ارائه برنامه نمیگویم شنیدن موسیقی اصیل».
با این حال کمردرد و سردردهای شدید، ساز را از دست این پیرمرد دور کرده بود و بیماری پورعطایی روز به روز شدت یافت؛ اما آن گونه که پسرش روایت میکرد: «... دریغ از اینکه تماسی از خانه موسیقی بگیرند یا شهردار تربتجام و مدیران ارشاد استان احوالی بپرسند. مسئولان واقعا کملطفی میکنند و ما از همه آنها گله داریم. مسئولان خانه موسیقی به موسیقی مقامی بها نمیدهند. در حالی که موسیقی مقامی ریشه فرهنگی عمیق دارد. یک بار نشد آن طور که شایسته پدرم باشد، از او تجلیل کنند. آقایان در خانه موسیقی نشستند و هر از چندگاهی از خودشان تجلیل میکنند».
دل پورعطایی اما از همه خون بود. پسرش میگفت: «در این باره متأسفانه پژوهشگران از هنرمندان موسیقی مقامی پله ساختهاند و خیلی به ما خیانت کردند. میآمدند و تحقیقاتی میکردند و بعد در کتابهایشان مینوشتند که اینها دهاتیاند. یادم هست در یکی از جشنوارهها همین آقایان ما را دهاتی صدا میزدند و وقتی برای جشنوارهای به تهران آمده بودیم، دبیر جشنواره از مدیر هتل معذرتخواهی کرد و گفت، ببخشید این میهمانهای اجق وجق را آوردهام. جالب است، برای کتاب نوشتنها و پژوهشهایشان پیش ما میآیند و دست آخر ما میشویم، اجق وجق».
پورعطایی اما هیچگاه نیازمند این تماسها و توجهها و احترامها که وظیفه برخی مسئولان محسوب میشد، نبود و روح بزرگ این هنرمند تا آخرین نفس با دوتار گره خورده بود و بدین سبب همواره میگفت: «... باید دیوانه بود تا توانست به این ساز نزدیک شد...» روح عصیانگر استاد پورعطایی یک عمر با این نگاه عصیانگری کرد؛ اما نه قدر دید و نه در بالای مجلس نشست
سعیدخسروي دکترداروسازودبیربازنشسته زیست شناسی هستم، که امروز درکناررب النوع رافت وشفقت ومهربانی روزگارمی گذرانم.آن عزیزی که نهال مهرومحبتش همچنان درفضای زندگیم گل افشانی وعطرافشانی می کند
**عزيزان برداشت ازوبلاگ باذکرماخذ آزاد می باشد**